کد قالب کانون سئوالات تاریخی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2807
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 2838
بازدید ماه : 17121
بازدید کل : 43876
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : شنبه 30 ارديبهشت 1402

برده داری

اسلام و بردگى

چکیده :

بشردوستان متمدن! به اسلام حمله مى‌كنند كه اگر اسلام آئين الهى است چرا بندگى و بردگى را تصويب كرده، و مالكيت بشر را بر بشر و بالنتيجه جنايات ناشى از آن را صحه گذارده است؟! در اين بين «كمونيست‌ها» كه دل سوخته‌ترى براى خلق رنجبر دارند! بيشتر روى اين موضوع فشار مى‌آورند؛ به خصوص اين كه مى‌بينند ممكن است از اين موضوع به عنوان يك حربه برّنده تبليغاتى، براى مشوش كردن اذهان جوانان مسلمان استفاده كرد، و از اين راه روح دينى و اسلامى را در آنان تضعيف كرد. براى روشن ساختن ارزش اين حملات و تشريح نظريّه اسلام درباره «برده‌ها» بايد موضوعات زير را مورد بررسى قرار دهيم ...


اسلام و بردگى

حضرت آیت الله العظمی‌‌‌‌ مکارم شیرازی؛ مجله مکتب تشیع، اردیبهشت 1338، پیش شماره.


اسلام و بردگى

بشردوستان متمدن! به اسلام حمله مى‌كنند كه اگر اسلام آئين الهى است چرا بندگى و بردگى را تصويب كرده، و مالكيت بشر را بر بشر و بالنتيجه جنايات ناشى از آن را صحه گذارده است؟! در اين بين «كمونيست‌ها» كه دل سوخته‌ترى براى خلق رنجبر دارند! بيشتر روى اين موضوع فشار مى‌آورند؛ به خصوص اين كه مى‌بينند ممكن است از اين موضوع به عنوان يك حربه برّنده تبليغاتى، براى مشوش كردن اذهان جوانان مسلمان استفاده كرد، و از اين راه روح دينى و اسلامى را در آنان تضعيف كرد. براى روشن ساختن ارزش اين حملات و تشريح نظريّه اسلام درباره «برده‌ها» بايد موضوعات زير را مورد بررسى قرار دهيم:

1ـ برده يعنى چه؟

2ـ دورنماى سير بردگى در تاريخ بشر

3ـ نظريّه اسلام درباره برده‌ها

4ـ آخرين اشكال

1ـ برده يعنى چه؟

«برده» يا «بنده» انسانى است كه تمام اختياراتش به دست ديگرى سپرده شده و مانند ساير متاع‌ها خريد و فروش مى‌گردد؛ و مالكش مجاز است به دلخواه خود هرگونه تصرفى در آن بكند. البته همانطور كه حدود اختيارات و تصرفات مردم در املاكشان به اختلاف محيط‌ها، و قوانين عمومى و خصوصى ملت‌ها، تفاوت پيدا مى‌كند، حدود تصرفات مالكين در بنده‌ها نيز به اختلاف ازمنه ومحيط‌ها تطورات زيادى به خود گرفته است. بعضى از ملل، به اندازه‌اى در موضوع برده‌ها قساوت و خشونت به خرج مى‌دادند كه حتى حق دفاع طبيعى را از برده‌ها سلب كرده بودند. مثلا عدّه‌اى از «يونانى‌ها» معتقد بودند اگر كسى به بنده‌اى حمله كند او حق ندارد عكس العملى از خود نشان بدهد و مطلقاً(در مقابل آقا و غير آقا) بايد دست از پا خطا نكند و به اصطلاح پشت به كتك بدهد!

«اسپارت‌ها» مى‌گفتند: اگر كسى غلامى را آزار كند و دشنام دهد، غلام حق ندارد به دادگاه و محكمه‌اى شكايت كند! و به قول «منتسكيو» نويسنده «روح القوانين» غلامان اسپارتى به قدرى بدبخت بودند كه نه تنها غلام يك نفر، بلكه غلام تمام افراد جامعه محسوب مى‌شدند، و هر كس بدون ترس از قانون مى‌توانست هر قدر بخواهد غلام خود يا ديگرى را آزار و شكنجه دهد! البته در اجتماعاتى كه كشتن غلامان بدون هيچ قيد و شرط مجاز باشد و كوچك‌ترين تفاوتى ميان آنها و حيوانات قائل نباشند رسيدگى محاكم و دادگاه‌ها به شكايات آنها معنا ندارد.

در مقابل، ندرتاًقوانينى به نفع غلامان در پاره‌اى از نقاط وضع مى‌شد؛ مانند اين‌كه: در روم قديم (بنا به گفته منتسكيو)، (آقا) ملزم بود غذا و لباس غلام خود را در حدود قوانينى كه تعيين شده بود بپردازد، و حتى در دوره پيرى و ناخوشى از وى نگاهدارى كند. ولى جنايات وحشتناكى كه در دوران بردگى در نقاط مختلف عالم نسبت به بردگان انجام مى‌دادند، انسان را به اندازه‌اى بدبين مى‌كند كه نمى‌تواند باور كند اگر احياناًچنين قوانينى وضع مى‌شد نظرى جز زنده نگاهداشتن غلام براى استفاده و بهره‌كشى بيشتر نبوده، و يا اگر راستى نظر ارفاقى در كار بوده جامه عمل بخود نمى‌پوشيده است.

خلاصه اين‌كه: با تمام اختلافات و تطوّراتى كه در موضوع معامله آقا با غلام در طول تاريخ روى داده همواره يك اصل تمام آنها را به هم مربوط مى‌ساخته است و آن «استثمار بشر بوسيله بشر» بوده، و روح بردگى نيز همين است. الان هم اين معنا، مصاديق زيادى در اجتماع كنونى بشر دارد، گو اين‌كه اين نام بر آن گذارده نمى‌شود و پر واضح است كه اينگونه بحث‌ها بر محور معنا و حقيقت بردگى دور مى‌زند و بكار بردن لفظ مخصوصى يا بكار نبردن آن كوچك‌ترين اثرى در اصل موضوع ندارد.

2ـ دورنماى سير بردگى

آغاز دوران بردگى در تاريخ انسانيّت درست روشن نيست؛ يعنى هر چه به عقب برگرديم تا دوردست‌ترين زمانها، بردگى را به رنگ‌هاى مختلفى در اجتماعات انسانى مى‌بينيم ولى چون منشأ اصلى بردگى، به احتمال قوى، مغلوبيت در جنگ‌ها و اسارت بوده است، لذا عدّه‌اى از محققين، تاريخ بردگى را تاريخ بروز جنگ در ميان قبايل انسان مى‌دانند. ولى به عقيده «نويسنده» اگر موضوع بردگى را بيشتر تحليل كنيم خواهيم ديد كه منشأ اصلى آن وجود فرد قوى و ضعيف در اجتماع انسانى توأم با روح طغيان و استثمار است؛ و محتاج به گفتگو نيست كه اين معنا حتى قبل از بروز جنگ‌هاى قبيله‌اى در ميان افراد يك قبيله وجود داشته است. بخصوص اين‌كه مى‌بينيم علماى حقوق يكى ديگر از منشأهاى بردگى را اين مى‌دانند كه بدهكاران تهى دست وقتى در فشار و مطالبه طلبكاران واقع مى‌شدند خود را به آنها مى‌فروختند (اين قانون مخصوصاًدر روم رايج بود) با اين حال چگونه مى‌توان تاريخ بردگى را تاريخ پيدايش جنگ در اجتماع بشر دانست؟!

بردگى تا حدود نيمه قرن 19 ميلادى (حدود يكصد و سى سال قبل) به قوت خود باقى بود، ولى از آن به بعد نهضت دامنه‌دارى براى الغاى آن در سراسر جهان آغاز گرديد، و شايد پيشقدم در اين موضوع «انگلستان» بود به طورى كه پس از مدّت كوتاهى (در سال 1840) برده فروشى حتى در مستعمرات! هم ملغى شده بود. در «فرانسه» تا انقلاب 1848 و در «هلند» تا سال 1863 بردگى رايج بود و از آن به بعد خريد و فروش برده‌ها ممنوع گرديد. در «آمريكا» تا سال 1860 بردگى رواج خود را از دست نداده بود، ولى از آن سال، جنگ‌هاى خونينى بر سر اين موضوع در ميان آمريكاى شمالى و جنوبى در گرفت. جنوبى‌ها كه به واسطه شدت احتياج به برده‌ها در مزارع، طرفدار ادامه اين وضع بودند با شمالى‌ها كه خود را تا حدود زيادى از آن مستغنى مى‌ديدند در افتادند. سرانجام پس از چهار سال اين جنگ‌ها كه بعداًبه نام «جنگ‌هاى انفصال» ناميده شد به نفع شمالى‌ها پايان پذيرفت و بردگى در سراسر «آمريكا» الغا شد، و بالاخره در اواخر قرن نوزدهم (حدود 90 سال قبل) كليه دولت‌ها متفقاًبردگى را قدغن كردند و از آن به بعد اگر احياناًخريد و فروشى روى بنده‌ها صورت مى‌گرفت علنى نبود.

نبايد فراموش كرد كه پيدايش وسايل ماشينى و تشكّل و نزديكى اجتماعات و كشف نيروهاى جديدى كه جاى برده‌ها را تا حدود زيادى پر مى‌كرد، در الغاى بردگى تأثير عميقى داشت! اما در عين حال نبايد گمان كرد بردگى از اين زمان به بعد منسوخ گرديد، بلكه با كمال تأسف، بردگى و استثمار بشر به صورت خطرناك‌تر و وحشتناك‌ترى درآمد كه آن «بردگى مستعمرات و ملّت‌ها» بود، گرچه تاريخ استعمار قبل از تاريخ الغاى بردگى است ولى مى‌توان گفت هر اندازه بردگى فردى رو به ضعف و اضمحلال مى‌رفت پايه‌هاى بردگى دسته جمعى و «استعمار» قوى‌تر و نيرومندتر مى‌شد و بدبختانه فجايع دوران بردگى فردى به صورت موحش‌ترى در دوران استعمار تكرار گرديد! اين بار اسم برده «بردگى منفور» ديگر برده نمى‌شد، به عكس كلمه جالب «استعمار» كه در اصل به معناى «كوشش در راه آباد كردن است» (در ظاهر آباد كردن ممالك ضعيف و در واقع آباد كردن ممالك استعمارگران!) جاى آن را گرفت، ولى چيزى نگذشت كه «استعمار» ماسك موقتى خود را برداشت و قيافه واقعى خود را نشان داد، تا آن‌جا كه در لغت نامه دهخدا چنين مى‌خوانيم: «استعمار در اصطلاح كنونى، تصرف عدوانى دولتى قوى، مملكتى ضعيف را، و غصب اموال و پايمال كردن حقوق و فعال مايشائى وى، در آن‌جا مى‌باشد». بعداًاضافه مى‌كند: «دول استعمارى دول قوى را مى‌گويند كه به عنوان آبادكردن مملكت ملتى ضعيف، آن را تحت سلطه خويش در مى‌آورند»!

قابل توجه اين‌كه دولت‌هايى كه در امر الغاى بندگى پيشقدم بودند (مانند انگلستان) در امر استعمار هم پيشگام بودند و سرزمين‌هاى آباد و زرخيزى (مانند هندوستان) را در اختيار داشتند و ملّت‌هاى عظيمى را تا آخرين نفس در راه تأمين احتياجات خود به كار وامى‌داشتند و تا رمقى در تن داشتند مجبور بودند وظيفه بردگى استعمارى خود را انجام دهند!

تاريخ روابط دول بزرگ با مستعمرات يكى از تاريك‌ترين و دردناك‌ترين صفحات تاريخ است و شرح جنايات و فجايع استعمار (كه الان هم در نقاطى به شدّت ادامه دارد) گوينده و شنونده هر دو را متأثر و ناراحت مى‌سازد. امّا با اجازه شما خواننده گرامى اشاره به نمونه و مشتى از آن خروار كرده و توجّه بشر دوستان امروز را به آن جلب مى‌نمايم (اين قسمت را در پاورقى كتاب «وحى يا شعور مرموز» نيز نقل كرده‌ام). در اين‌جا مناسب‌تر اين است كه طرز عمل دولت‌هاى متمدّن را با مستعمرات، از زبان مستشرقين خودشان بشنويم.؛

دكتر «گوستاولوبون» در كتاب تاريخ تمدن خود راجع به وضع استعمار هندوستان (در حدود 70 سال قبل) چنين مى‌نويسد: «راست است كه اساساً لندن آباد و پرثروت شده، ولى افرادى كه اين ثروت از آنها بدست آمده است نهايت درجه دچار فقر و فاقه شده‌اند»(دقت كنيد) سپس اضافه مى‌كند: «امروز طبق آمار رسمى فقط در ايالت «مدرس» 16 میلیون گدا وجود دارد! چرا اين طور نباشد در حالى كه اهالى بيچاره بايد از عهده پرداخت هزينه وزارت جنگى برآيند كه بالغ بر 400 میلیون (لابد واحد ليره است) مى‌باشد؛ همچنين 50 میلیون ديگر براى هزينه ساير ادارات دولتى بايد بپردازند، تازه بعد از همه اين مخارج بايد مبلغ 500 میليون خالص هم به خزانه انگلستان ارسال دارند!! ... وقتى موضوع اين «500» میليون ليره فاش شد، انگليسى‌ها يك جواب دندان شكن! در يكى از مجلّات معروف از آن دادند و آن چنين بود كه اين مبلغ قيمت حكومت منظّم و آرام است كه به اقوام هند داده شده است! در حالى كه بدون اغراق، تلفات اين حكومت منظّم و آرام! در سال از گرسنگى، بيش از تلفات يك جنگ خونين بود!».

«گرانديديه» مى‌گويد: «طبقه كشاورز و زراعت‌پيشه هندوستان كه اكثريّت اهالى آن‌جا را تشكيل مى‌دهند، در موقعى كه سلاطين بومى بر آنها حكومت مى‌كردند فقط يك ششم محصولات زمين را به عنوان ماليات پرداخت مى‌كردند، ولى در دوره انگليسى‌ها نصف آن را (سه ششم) مى‌بايست بپردازند و چنانچه كسى از پرداخت اين ماليات خوددارى مى‌كرد املاك او ضبط مى‌شد». سپس اضافه مى‌كند: «اين روش؛ كشاورزان را به فلاكت و مصيبتى انداخته كه مافوق آن متصوّر نيست»!

«هيندمان» كه خود يك نفر انگليسى است پس از مطالعات فراوانى درباره طرز حكومت انگلستان در هند اظهار داشت كه: «انگليسى‌ها از يك طرف اهالى را تحت فشار مالياتهاى سنگين قرار داده‌اند كه از گرسنگى تلف مى‌شوند و از طرف ديگرى براى تكثير مقدار واردات خود كارخانه‌هاى آنها را طورى زمين مى‌زنند كه تمام آن‌ها بسته شده‌اند». بعد پيشگويى جالبى كرده و مى‌گويد: «ما به طرف حادثه و فاجعه‌اى پيش مى‌رويم كه در تاريخ دنيا بى‌نظير است!». راستى چه فاجعه‌اى براى انگلستان عظيم‌تر از نهضت استقلال‌طلبى هندوستان و بيرون راندن آن امپراطورى عظيم از هند بود؟ اين مرد انگليسى در جاى ديگر مى‌گويد: «از جمله امور وحشتناك يكى اين است كه ايالات شمال غربى مجبور شده بودند غلات خود را به خارج بفرستند در حالى كه 300 هزار نفر از آنها در ظرف چند ماه از گرسنگى تلف شدند. در سال‌هاى 1887 تنها در ايالت «مدرس» طبق گزارش‌هاى رسمى 935000 نفر از اهالى تلف شدند!». قابل توجه اين‌كه «هيندمان» آمار مزبور را در يكى از مجله‌هاى معتبر آن زمان انتشار داد و مورد هيچ‌گونه انتقادى قرار نگرفت!

خواننده محترم! آيا بردگى دست‌جمعى مفهومى جز اين دارد؟ و آيا در دوران سياه بردگى، كارى بيشتر از اين انجام مى‌دادند؟ خوبست قضاوت درباره اين دو دوران را از زبان خود آنها بشنويد؛ مستشرق مزبور در يكى از سخنانش صريحاًمى‌گويد: «انگليسى‌ها كارى بر سر اهالى هندوستان آوردند كه هزاران درجه بدتر از غلامى بود»! يك فصل سياه ديگر از دوران بردگى دست جمعى و استعمار كه حتى مستشرقين اروپايى آن را يكى از غم‌انگيزترين صفحات تاريخ خود دانسته‌اند، طرز رفتار اروپاييان با كشور «چين» بود. يكى از آنها پس از شرح جنايات هولناك استعمارگران در چين مى‌گويد: «شايد روزى بيايد كه نسل آينده ما كيفر اين اعمال شقاوت‌كارانه خود را به بدترين وضعى دريابند و چينى‌ها از آنها انتقام بگيرند»! راستى چقدر اين پيش بينى صحيح از آب درآمد و كشور عظيم چين با يك جنبش و انقلاب كمونيستى به صفوف دشمنان دُوَل اشغالگر پيوستند.

يك فصل ديگر، روابط ملت‌هاى متمدن با بوميان امريكا و اقيانوسيه پس از كشف آنها بود. همين قدر بس است كه دكتر «گوستاولوبون» مى‌نويسد: «بوميان وحشى آمريكا و اقيانوسيه براى اقوام متمدن و تربيت شده اروپا مانند «خرگوشى» هستند براى يك نفر شكارچى! همانطور كه مى‌بينيم امروز همه آنها بر باد رفته‌اند». معامله‌اى كه دولت «فرانسه» (پيشواى آزادى و تمدن و سرسلسله جنبش‌هاى آزادى خواهى) با مستعمرات خود در شمال آفريقا مخصوصاً مردم مسلمان «الجزاير» كرد، يك نمونه كامل بردگى توأم با قساوت بود. اين موضوع به اندازه‌اى روشن است كه احتياجى به شرح و توضيح ندارد و از همه بدتر سكوت دنياى متمدن در مقابل اين جنايات، به بهانه اين‌كه «مسأله الجزاير، يك مسأله داخلى براى فرانسه محسوب مى‌شود»، بود.

«بردگى سرخ» كه سايه شوم آن بر شرق اروپا افتاده نيز يك قيافه موحش بردگى دسته جمعى است. گرچه طرفداران رژيم «كمونيسم» خود را يگانه مدافع حقوق بشر و آزادى وى از قيد اسارت و بندگى قلمداد مى‌كنند، ولى ترديدى نيست اگر زنجيرى از پاى بشر بردارند زنجير محكم‌تر و درشت‌ترى بر پاى او مى‌گذارند! قطع نظر از تبليغات سياسى كه به نفع يا به ضرر اين رژيم مى‌شود، قرائن فراوانى در دست است كه مردم در ممالك كمونيستى آزادى ندارند و مخصوصاًممالك دست نشانده آنها در شرق اروپا عملا در يك نوع اسارت به سر مى‌برند و در تعيين سرنوشت و مقدارات خود قطعاًآزاد نيستند؛ و اگر قضاياى هولناكى را كه از اردوگاه‌هاى كار اجبارى در روسيه نقل مى‌كنند باور كنيم و تصفيه‌هاى موحش و دامنه‌دارى را كه در فاصله‌هاى كوتاه در دستگاه‌هاى آنها انجام مى‌گيرد به آن ضميمه كنيم نام اين سيستم اجتماعى را چيزى جز «بردگى دسته‌جمعى»! نمى‌توانيم بگذاريم.

گرچه به عقيده بعضى دوران استعمار هم دارد سپرى مى‌شود و مستعمرات يكى پس از ديگرى استقلال پيدا مى‌كنند و روزى خواهد آمد كه تمام انواع استعمار «سياه و سرخ» نيز از بين خواهد رفت، ولى آنچه مى‌توان گفت اين است كه در وضع فعلى تغييرات سطحى است، وروح بردگى دائماً قالب‌هاى جديدى براى خود پيدا مى‌كند و تفاوت بيشتر در عناوين و اسم‌هاى آنهاست، و تا «قوى و ضعيف» از يك سو، در دنيا وجود داشته باشد، و از سوى ديگر اصول «ايمان و اخلاق» حكومت نكند اين وضع ادامه خواهد يافت و «استثمار بشر بوسيله بشر» هر روز به لباس تازه‌اى جلوه‌گر خواهد شد!

3- نظريه اسلام درباره برده‌ها

مى‌دانيم كه اسلام در محيطى ظاهر شد كه برده‌ها در سخت‌ترين شرايط زندگى مى‌كردند؛ در محيطى كه زنان آزاد حق حيات نداشته باشند و زنده به خاك سپرده شوند، پيداست كه با برده‌ها كه اصولا جزء بشر محسوب نمى‌شدند چطور معامله مى‌شد. اسلام دست به اصلاحات وسيعى در مورد برده‌ها زد، كه در دنياى آن روز طرفدار نداشت، و اين اصلاح دامنه دار، جزئى از اصلاحات عميق و كلى اسلام در عموم شؤون زندگى انسان‌ها بود. برنامه اصلاحى اسلام در مورد برده‌ها شامل مواد زيادى بود كه مهم‌ترين آنها در اين‌جا، بطور اجمال بيان مى‌شود:

ماده اوّل: اوّلين كارى كه اسلام براى سر و صورت دادن به وضع برده‌ها انجام داد اين بود كه آنها را در زمره اجتماع بشرى درآورد؛ به اين ترتيب كه دامنه تكاليف و دستورات دينى را طورى توسعه داد كه آنها را هم به طور مساوى شامل شود و كليّه امتيازاتى را كه در ميان بشر بود، به جز «تقوا» و فضايل انسانى الغا كرد(1)  و حقّ طرح دعوا در محاكم را براى آنها، مانند ساير افراد قائل گرديد.

ماده دوّم: دستورات زيادى براى رفق و مدارا با بردگان صادر كرد؛ تا آن‌جا كه آنها را در زندگى آقا، شريك و سهيم نمود. پيغمبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) مى‌فرمود: «كسى كه برادرش! زير دست او باشد از آنچه مى‌خورد به او بخوراند، و از آنچه مى‌پوشد به او بپوشاند، و زيادتر از توانايى به او تكليف نكند».(2) على(علیه السلام) به غلام خود «قنبر» مى‌فرمود: «من از خداى خود شرم دارم كه لباسى بهتر از تو بپوشم، زيرا رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) مى‌فرمود: از آنچه خودتان مى‌پوشيد بر آنها بپوشانيد و از آنچه خود مى‌خوريد به آنها بخورانيد».(3) امام صادق(علیه السلام) مى‌فرمايد: «هنگامى كه پدرم به غلامى دستورى مى‌داد ملاحظه مى‌كرد اگر كار سنگينى بود بسم الله مى‌گفت و خودش وارد عمل مى‌شد و به او كمك مى‌كرد».(4) که نظير اين بيانات فراوان است.

ماده سوّم: اسلام برنامه وسيعى براى آزاد شدن بندگان تنظيم كرد كه طبق آن در مدّت كوتاهى تدريجاًاز نعمت آزادى برخوردار شوند (بدون اين‌كه عكس العمل ناگوارى داشته باشد). از طرفى توصيه‌هاى فراوانى براى آزاد كردن بندگان نموده است. به حدّى كه پيغمبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) مى‌فرمود: «كسى كه بنده مسلمانى را آزاد كند خداوند به هر عضو، عضوى از بدن وى را از آتش دوزخ آزاد مى‌كند». اين روايت به عبارات مختلف مكرراً نقل شده است.(5) و به طورى كه از مدارك موجود استفاده مى‌شود نگهدارى بنده خوب و صالح را پيغمبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) عمل بدى مى‌شمرد، چنانچه وقتى يكى از غلامان او كار خوبى انجام داد، پيغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «برو، آزادى، من خوش نمى‌دارم مردى از اهل بهشت را خدمتگزار خود سازم»!(6)

در كتاب «وسائل» بابى است كه از اخبار آن استفاده مى‌شود: برده پس از هفت سال خدمت، خود به خود آزاد مى‌شود، چه صاحبش او را آزاد كند يا نه. علاوه بر اين بزرگان دين عملا مردم را به آزاد كردن غلامان تشويق مى‌كردند، به طورى كه در حالات على(علیه السلام) نوشته‌اند: «هزار غلام از دسترنج خود آزاد كرده»!(7)

براى تكميل اين منظور مقرّراتى در اسلام وضع شده كه اگر كسى راضى به آزاد كردن بى‌قيد و شرط بنده خود نشود، بتواند طبق آن با شرايط مناسبى او را آزاد سازد. مثلا در فقه اسلامى دو نوع آزاد كردن مشروط، به نام «تدبير» و «مكاتبه» ديده مى‌شود كه احكام مفصّلى دارد. «تدبير» عبارت از اين است كه آقا، بنده خود را مشروط به وفات خود آزاد مى‌كند و پس از مرگ او بلافاصله آزاد مى‌گردد و «مكاتبه» عبارت از اين است كه او را مشروط به پرداختن مبلغى (كه معمولا از قيمت او كمتر خواهد بود يا مساوى) آزاد مى‌نمايد. قابل توجّه اين‌كه اگر بنده از پرداختن مبلغ مزبور عاجز شود بايد حاكم اسلام او را از بيت المال از سهم زكات آزاد كند.

اين مقرّرات همه حاكى از علاقه شديد قانون‌گذار و شارع مقدّس اسلام به آزادى برده‌هاست. از طرف ديگر، در كتب فقه اسلامى(8)  موارد بسيار زيادى ديده مى‌شود كه بنده‌ها، خود به خود يا به الزام و اجبار از طرف آقا، آزاد مى‌گردند:

اوّل: آزادى خود به خود

در موارد زير بنده خود به خود آزاد مى‌شود:

1. اگر كسى قسمتى از بنده خود را آزاد كند، به بقيّه سرايت كرده و تمام آن آزاد مى‌شود، اين موضوع مى‌رساند كه آزادى بنده‌ها به بهانه‌هاى كوچكى در اسلام صورت مى‌گيرد!

2. اگر مردى مالك پدر، يا مادر، يا اجداد، يا فرزندان، يا عمو و عمه، يا دايى و خاله، يا برادر و خواهر، يا برادرزاده و خواهرزاده خود شد، بلافاصله آزاد مى‌شوند.

3. هر گاه بنده‌اى، نابينا شود يا زمين گير گردد حق مالكيّت آقا از وى سلب مى‌گردد، و احتياجات او بايد از بيت المال تأمين شود.

4. هر گاه بنده‌اى قبل از آقاى خود در دارالحرب، اسلام اختيار كند آزاد مى‌شود.

5. هر گاه مولى گوش و بينى بنده خود را قطع كند؛ فوراً آزاد مى‌گردد.

6. هر گاه مولى و آقا از كنيز خود صاحب فرزند شود، حق فروش از او سلب مى‌گردد و بايد او را نگاه دارد تا از سهم ارث فرزند خود آزاد شود. بديهى است اين موضوع وسيله آزادى عدّه زيادى از بردگان را فراهم مى‌سازد.

7. اگر يكى از پدر و مادر آزاد باشد و ديگرى برده فرزند آنها حتماًآزاد خواهد بود.

دوّم: آزاد كردن اجبارى

در موارد زيادى مسلمان مكلّف است بنده‌هايى را آزاد كند كه «نذر» و «كفّاره روزه» و «كفّاره قتل» را به عنوان نمونه مى‌توان نام برد. با در نظر گرفتن اين برنامه وسيع و توجّه و اهتمام زيادى كه قوانين اسلام به اين موضوع داده، وسيله آزادى تدريجى برده‌هاى موجود و در نتيجه آزادى نسل آينده و فرزندان آنها؛ به خوبى فراهم مى‌گردد.

اين‌كه بعضى مى‌گويند: چرا اسلام طبق يك فرمان عمومى و قطعى حكم به آزادى تمام بنده‌ها نكرد، يك فكر خام و ناپخته‌ ايست كه حاكى از عدم تجربه در امور اجتماعى است؛ زيرا با در نظر گرفتن توسعه و رواج كامل بردگى در آن روز و سر و كار غالب مردم با خريد و فروش بنده‌ها، برده‌ها در صورت آزادى ناگهانى به صورت يك جمعيّت بيكار و بى‌پناه در مى‌آمدند، پر واضح است كه چنين حكمى هرگز قابل اجرا نبود. راستى عجيب است بعد از قرنهاى متمادى در آمريكا مى‌خواهند بردگى را الغا كنند، يك جنگ خونين چهار ساله درگير مى‌شود كه عدّه زيادى را به خاك و خون مى‌كشد، با اين حال چطور مى‌توان باور كرد كه قانون الغاى دفعى بردگى هنگام ظهور اسلام، در آن دنياى تاريك وآشفته قابل عمل باشد و عكس العمل‌هاى سختى توليد نكند.

خلاصه اين‌كه: اگر دقت كنيم مى‌بينيم برنامه‌اى را كه اسلام براى آزادى برده‌ها در نظر گرفته يك برنامه متين ومؤثر است و از توليد هرگونه عكس العملى محفوظ است. در پايان اين بحث و قبل از بحث در پيرامون «آخرين اشكال» مناسب مى‌دانم قضاوتى كه «جرجى زيدان» مورخ معروف مسيحى در كتاب «تاريخ تمدن اسلام» در اين باره مى‌كند را از نظر خواننده محترم بگذرانم، او مى‌گويد: «اسلام به بردگان فوق العاده مهربان است، پيغمبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) درباره بردگان سفارش بسيار نموده، از آن جمله مى‌فرمايد: «كارى كه برده تاب آن را ندارد به او واگذار نكنيد و هرچه خودتان مى‌خوريد به او بدهيد» در جاى ديگر مى‌فرمايد: «به بندگان خود كنيز و غلام نگوييد، بلكه آنها را پسرم و دخترم خطاب كنيد». قرآن نيز درباره بردگان سفارش كرده و مى‌گويد: «خدا را بپرستيد، براى او شريكى مگيريد، با پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و همسايگان نزديك و دور، و دوستان و آوارگان و «بردگان» جز نيكوكارى رفتارى نداشته باشيد، زيرا خداوند از خودپسندان بيزار است».(9)

4- آخرين اشكال

آخرين ايرادى را كه ممكن است در موضوع بردگى بر اسلام بگيرند اين است كه: درست است اسلام برنامه وسيعى براى آزادى بردگان ترتيب داده؛ ولى معلوم نيست چرا اسلام وسيله‌اى براى ايجاد بردگى بدست مردم مى‌دهد، و اجازه مى‌دهد اسيران جنگى را سربازان مسلمان به عنوان «برده» خريد و فروش كنند؟! اين آخرين چيزى است كه ممكن است به ما بگويند؛ اما اگر در قضاوت عجله نكنيم و با دقت مطلب را مورد بررسى وتحليل قرار دهيم آن هم حل خواهد شد. ولى در هر حال بايد دانست كه اين ايراد را دول متمدن امروز و كسانى كه طرفدار و يا مقلد و پيرو آنها هستند حق ندارند بكنند؛ زيرا معامله‌اى كه فاتحين آنها با اسيران جنگى خود مى‌نمايند، و مطالبى كه عدّه‌اى از آنها پس از آزاد شدن از طرز رفتار دول فاتح نقل مى‌كنند روشن مى‌سازد كه اين اسارت بدترين نوع بردگى خشونت‌آميز است. گو اين‌كه حاضر نيستند اين كلمه را در چنين مواردى بكار برند؛ از جمله اين‌كه دول فاتح پس از جنگ جهانى دوّم كارى بر سر ملل مغلوب آوردند كه راستى بردگى در برابر آن صد شرف داشت!

در هر حال در اين‌جا به دو نكته بايد توجه داشت:

اوّل) براى پى بردن به وضع اسراى جنگى در اسلام، بايد ديد اسلام با چه اشخاصى مى‌جنگد و حدود مقرّرات جهاد در اسلام چيست؟ بطور خلاصه بايد گفت: جهاد در اسلام مخصوص افراد بى‌ايمانى است كه حاضر به هيچ‌گونه سازش با قوانين الهى و حق و عدالت نيستند، و در برابر هيچ منطقى سر تسليم فرود نمى‌آورند؛ زيرا روشن است كه اسلام به خاطر يك سلسله اغراض سياسى خاص يا منافع اقتصادى با كسى نمى‌جنگد. اختلافات نژادى و منطقه‌اى و تزاحم و اصطكاك منافع مادى ملت‌ها در اسلام مجوز جنگ نيست. جهاد در اسلام به صورت مبارزه «حق» و «باطل»، و «عدالت» و «ظلم» و در مسير آزادى انسانها است. اگر مقرّرات جهاد اسلامى درست و به دقت رعايت شود كسانى كه در جبهه مخالف قرار دارند طبعاً كسانى خواهند بود كه حاضر به هيچ گونه سازش با حق نيستند و اجراى اصول عدالت اسلامى را منافى با منافع خود مى‌بينند، و از آشفتگى اجتماع و گمراهى مردم پشتيبانى مى‌كنند و خلاصه: يك موجود ضد بشرى و طرفدار جهل و فساد خواهند بود.

و اگر در زمان بعضى از خلفا اين مقرّرات درست رعايت نمى‌شده و افرادى را به ظلم و ستم برده و بنده مى‌ساختند، مربوط به اسلام نيست؛ زيرا بحث ما درباره قوانين اسلامى و آثار اجتماعى آن است. بنابراين حكم بردگى اسلامى درباره فردى جارى مى‌شود كه يك فرد صالح و مفيد براى اجتماع انسانى محسوب نمى‌شود، و آزادى او مانند آزادى افراد جانى كه اگر محيط زندان را رها كنند موجب مفاسد تازه‌اى خواهند شد مضر به حال اجتماعى انسانى است. تمام اشتباه مخالفين ما در همين جاست كه مجوز جنگ را در اسلام چيزى شبيه آنچه در ميان دول متخاصم از اغراض سياسى و اقتصادى است، دانسته‌اند؛ در حالى كه اين طور نيست و جنگ در اسلام بر اساس و پايه ديگرى استوار است كه با توجّه به آن، افراد مغلوب و اسير، اشخاص صالح و درست و صحيح العملى نخواهند بود! از طرفى بردگى درباره اين‌گونه افراد فاسد يك وسيله تربيت اجبارى است؛ زيرا خواه ناخواه تحت تأثير محيط جديد قرار خواهند گرفت و تدريجاً آنها را به يك زندگانى سعادتمندانه نوين آشنا مى‌سازد. و از طرف ديگر، طبق برنامه‌اى كه سابقاً به آن اشاره شد تدريجاً وسائل آزادى آنها (و در نتيجه آزادى نسل آينده آنها) فراهم مى‌گردد و به اين ترتيب افراد صالحى تحويل اجتماع انسانى داده مى‌شود.

در طول تاريخ اسلام، مرتباً افرادى از وحشى‌ترين اقوام به اين ترتيب با تربيت و تمدن اسلامى آشنا شدند، به طورى كه از ميان آنها عده‌اى شخصيت‌هاى بزرگ اسلامى برخاستند، و به جاى اينكه در زندان‌هاى وحشتناكى كه براى اسيران در همه‌جا ترتيب داده مى‌شود و مركز انواع مفاسد و انحرافات فكرى است، عمرى بسر بردند، در محيط آزادى كه راستى اگر طبق مقررات و دستورات اسلامى رفتار شود كمتر آثارى از آن بردگى موحش باقى مى‌ماند و بيشتر شباهت به يك «كارگر و خدمتكار معمولى» خواهد داشت، با دستورات عالى نوينى آشنا مى‌شدند.

دوم) برخلاف آنچه بعضى خيال مى‌كنند حكم بردگى درباره اسيران جنگى يك حكم اجبارى نيست؛ بلكه اين موضوع بسته به صلاحديد پيشواى مسلمان‌هاست. زيرا پس از آن‌كه جنگ خاتمه پيدا كرد سربازان موظّفند تمام اسيران را تحت الحفظ به نزد پيشواى اسلام بياورند (هيچ‌كس حق كشتن آنها را ندارد!) او يكى از سه موضوع را، با در نظر گرفتن مصالح و شرايط زمان و مكان، درباره آنها اجرا مى‌كند. يا دستور مى‌دهد آنها را بدون قيد و شرط آزاد كنند، و يا اگر صلاح دانست در مقابل پرداخت غرامتى دستور آزادى آنها را صادر مى‌كند، و يا اگر مصلحت اقتضا كند حكم به «استرقاق» و بنده بودن آنها مى‌نمايد. همان طور كه ملاحظه مى‌شود حكم استرقاق يك حكم الزامى نيست و كاملا «قابل انعطاف» است و در صورتى كه مقتضى باشد به كلى مى‌توان از آن چشم پوشيد.(10)

قابل توجه اينكه مطابق تصريح دانشمندان اسلامى، زمامدار اسلام حتماً بايد آنچه اصلح به حال مسلمان‌هاست از اين سه موضوع انتخاب كند. يعنى اگر در يك زمان اوضاع و احوال محيط ايجاب كند كه اسيران جنگى به صورت برده درآيند (يعنى: مثلا تربيت و اصلاح آنها جز به اين راه ممكن نشود و زندان و بازداشتگاه به صورت كنونى براى نگهدارى اسيران وجود نداشته باشد) اين حكم اجرا خواهد شد. اما اگر با در نظر گرفتن شرايط زمانى و مكانى ضرورتى احساس نگردد و زيان داشته باشد (همانند زمان ما) بطور الزام بايد از آن صرف‌نظر كرد و يكى از دو حكم ديگر كه اقرب به صلاح است اجرا شود.(11) و با توجّه به اين معنا جاى ايرادى در مورد اسيران جنگى اسلامى باقى نخواهد ماند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: تاریخی
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ